کد مطلب:314652 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

واقعه غدیر هرگز فراموش نمی شود
اراده حكیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است كه واقعه تاریخی غدیر در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب، بماند و در هر عصر و زمانی نویسندگان اسلامی در كتابهای تفسیر و حدیث و كلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیر قابل انكار حضرت علی (علیه السلام) بشمارند. نه تنها خطابه و گویندگان، بلكه شعرا و سرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبی خود را از تأمل در زمینه این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساخته اند و عالی ترین قطعات را به صورت های گوناگون و به زبان های مختلف از خود به یادگار نهاده اند.

از این جهت، كمتر واقعه تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث و مفسر و متكلم و فیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیره نویس، قرار گرفته است و تا این اندازه درباره آن عنایت مبذول شده است.

یكی از علل جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن كریم درباره این واقعه است [1] و تا روزی كه قرآن باقی است این واقعه تاریخی نیز باقی خواهد بود و از خاطره ها محو نخواهد شد.

جامعه اسلامی در اعصار دیرینه آن را یكی از اعیاد مذهبی می شمرده اند و



[ صفحه 77]



شیعیان هم اكنون نیز این روز را عید می گیرند و مراسمی را كه در دیگر اعیاد اسلامی برپا می دارند و در این روز نیز انجام می دهند. از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده می شود كه روز هجدهم ذی الحجة در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف است، تا آنجا كه ابن خلكان درباره مستعلی بن المستنصر می گوید: در سال 487 هجری در روز عید غدیر كه روز هجدهم ذی الحجة الحرام است مردم با او بیعت كردند [2] و العبیدی درباره المستنصر بالله می نویسد: وی در سال 487 هجری، دوازده شب به آخر ماه ذی الحجة باقی مانده بود كه در گذشت. این شب همان شب هجدهم ذی الحجة، شب عید غدیر است.

نه تنها ابن خلكان این شب را شب عید غدیر می نامد، بلكه مسعودی [3] و ثعالبی [4] نیز این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمرده اند.

ریشه این عید اسلامی به خود روز عید باز می گردد، زیرا در آن روز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مهاجرین و انصار، بلكه به همسران خود، دستور داد كه بر علی (علیه السلام) وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلت بزرگی تبریك بگویند: زید بن ارقم می گوید: نخستین كسانی از مهاجرین كه با علی دست دادند ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر بودند و مراسم تبریك و بیعت تا مغرب ادامه داشت.

در اهمیت این رویداد تاریخی همین اندازه كافی است كه صد و ده نفر صحابی حدیث غدیر را نقل كرده اند. البته این مطلب به معنی آن نیست كه از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل كرده اند، بلكه تنها در كتاب های دانشمندان اهل



[ صفحه 78]



تسنن نام صد و ده تن به چشم می خورد، درست است كه پیامبر (صل الله علیه و آله) سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفری القاء كرد، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دوردست حجاز بودند و از آنان حدیثی نقل نشده است. گروهی از آنان نیز كه این واقعه را نقل كرده اند تاریخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسیده است.

در قرن دوم هجری، كه عصر «تابعان» است، هشتادو نه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداخته اند. راویان حدیث در قرن های بعد همگان از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سیصد و شصت تن از آنان این حدیث را در كتابهای خود آورده اند و گروه زیادی به صحت و استواری آن اعتراف كرده اند.

در قرن سوم نود و دو دانشمند، در قرن چهارم چهل و سه، در قرن پنجم بیست و چهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست و یك، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل كرده اند.

گروهی نیز تنها به نقل حدیث اكتفا نكرده اند بلكه درباره اسناد و مفاد آن مستقلا كتابهایی نوشته اند. طبری، مورخ بزرگ اسلامی، كتابی به نام «الول آیة فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از هفتاد طریق از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل كرده است. ابن عقده كوفی در رساله «ولایت» این حدیث را از صد و پنج نقل كرده است.

ابوبكر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل كرده است. و تعداد كسانی كه مستقلا پیرو آن خصوصیات این واقعه تاریخی كتاب نوشته اند بیست و شش نفر است.



[ صفحه 79]



دانشمندان شیعه درباره این واقعه بزرگ كتابهای ارزنده ای نوشته اند كه جامعتر از همه كتاب تاریخی «الغدیر» است كه به خامه توانای نویسنده نامی اسلامی علامه مجاهد مرحوم آیة الله امینی نگارش یافته است و در تحریر این بخش از زندگانی امام علی (علیه السلام) از این كتاب شریف استفاده فراوانی به عمل آمد.

امیرمؤمنان، به تصریح پیامبر اكرم، گنجینه علوم نبوی بود و وراثت احكام الهی، و به آنچه كه امت تا روز رستاخیز به آن نیاز داشت عالم بود و در میان امت فردی داناتر از او نبود. از این رو، در دهها مورد، كه تاریخ به ضبط قسمتی از آن موفق شده است، خلیفه دوم از علوم امام (علیه السلام) استفاده كرد و ورد زبان او این جملات یا مشابه آنها بود:

«عجزت النساء أن یلدن مثل علی بن أبی طالب»

زنان ناتوانند از اینكه مانند علی را بزایند.

«اللهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن أبی طالب»

خداوندا، مرا در برابر مشكلی قرار مده كه در آن فرزند ابوطالب نباشد.

اكنون برای نمونه، برخی از موارد را یادآور می شویم:

1 - مردی از همسر خود به عمر شكایت برد كه شش ماه پس از عروسی بچه آورده است. زن نیز مطلب را پذیرفته، اظهار می داشت كه قبلا با كسی رابطه ای نداشته است. خلیفه نظر داد كه زن باید سنگسار شود. ولی امام (علیه السلام) از اجرای حد جلوگیری كرد و گفت: كه زن، از نظر قرآن، می تواند بر سر شش ماه بچه بیاورد، زیرا در آیه ای دوران بارداری و شیرخواری سی ماه معین شده است:



[ صفحه 80]



«و حمله و فصاله ثلثون شهرا» (احقاف 15)

در آیه ای دیگر، تنها دوران شیر دادن دو سال ذكر شده است:

«و فصاله فی عامین» (لقمان 14)

اگر دو سال را از سی ماه كم كنیم برای مدت حمل شش ماه باقی می ماند.

عمر پس از شنیدن منطق امام (علیه السلام) گفت: «لولا علی لهلك عمر» [5] .

2 - در دادگاه خلیفه دوم ثابت شد كه پنج نفر مرتكب عمل منافی عفت شده اند. خلیفه درباره همه آنها به یكسان قضاوت كرد، ولی امام (علیه السلام) نظر او را صائب ندانست و فرمود كه باید از وضع آنان تحقیق شود. اگر حالات آنان مختلف باشد، طبعا حكم خدا نیز مختلف خواهد بود.

پس از تحقیق، امام (علیه السلام) فرمود: یكی را باید گردن زد، دومی را باید سنگسار كرد، سومی را باید صد تازیانه زد، چهارمی را باید پنجاه تازیانه زد، پنجمی را باید ادب كرد.

خلیفه از اختلاف حكم امام انگشت تعجب به دندان گرفت و سبب آن را پرسید و امام فرمودند:

اولی كافر ذمی است و جان كافر تا وقتی محترم است كه به احكام ذمه عمل كند، اما وقتی احكام ذمه را زیر پا نهاد سزای او كشتن است. دومی مرتكب زنای محصن شده است و كیفر او در اسلام سنگسار است. سومی جوان مجردی است كه خود را آلوده كرده و جزای او صد تازیانه است. چهارمی غلام است و كیفر او نصف كیفر فرد آزاد است. پنجمی دیوانه است. [6] .



[ صفحه 81]



در این هنگام خلیفه گفت:

«لا عشت فی أمة لست فیها یا اباالحسن!»

در میان جمعی نباشم كه تو ای ابوالحسن در آن میان نباشی.

3 - غلامی در حالی كه زنجیر به پا داشت راه می رفت. دو نفر بر سر وزن آن اختلاف نظر پیدا كردند و هر كدام گفت اگر سخن او درست نباشد زنش سه طلاقه باشد! هر دو به نزد صاحب غلام آمدند و از او خواستند كه زنجیر را باز كند تا وزن كنند. وی گفت: من از وزن آن آگاه نیستم و از طرفی نذر كرده ام كه آن را باز نكنم مگر اینكه به وزن آن صدقه دهم.

مسأله را به نزد خلیفه آوردند. وی نظر داد: اكنون كه صاحب غلام از باز كردن زنجیر معذور است، باید آن دو شخص از زنان خود جدا شوند. آنان از خلیفه درخواست كردند كه مرافعه را نزد علی (علیه السلام) ببرند. امام فرمودند: آگاهی از وزن زنجیر آسان است. آنگاه دستور داد كه طشت بزرگی بیاورند و از غلام خواست كه در وسط آن بایستد. سپس امام زنجیر را پایین آورد و نخی به آن بست و طشت را پر از آب كرد. سپس زنجیر را با آن نخ بالا كشید تا آن جا كه همه آن از آب بیرون آید. آن گاه دستور داد كه زنجیر را با آن نخ بالا كشند تا آنجا كه همه آن از آب برسد و سرانجام فرمود: آهن پاره ها را بكشند. وزن آنها، همان وزن زنجیر است، به این طریق، تكلیف هر سه نفر روشن شد. [7] .

4 - زنی در بیابان دچار بی آبی شد و عطش سخت بر او غلبه كرد. ناگزیر از چوپانی آب طلبید و او به این شرط موافقت كرد كه به زن آب بدهد كه خود را



[ صفحه 82]



در اختیار چوپان بگذارد. خلیفه دوم درباره حكم زن با امام (علیه السلام) مشورت كرد. حضرت فرمود كه زن در ارتكاب عمل مضطر بوده و بر مضطر حكمی نیست. [8] .

این داستان و نظایر آن، كه بعضا نقل می شود، حاكی از احاطه امام علی (علیه السلام) به قوانین كلی اسلام است كه در قرآن و حدیث وارد شده است و خلیفه از آن غفلت داشت.

5 - زن دیوانه ای مرتكب عمل منافی عفت شده بود. خلیفه او را محكوم كرد، ولی امام (علیه السلام) با یادآوری حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را تبرئه كرد و حدیث این است كه قلم از سه گروه برداشته شده است كه یكی از آنها دیوانه است تا خوب شود. [9] .

6 - زن بارداری اعتراف به گناه كرد. خلیفه دستور داد كه او را در همان حال سنگسار كنند. امام (علیه السلام) از اجرای حد جلوگیری كرد و فرمود: تو بر جان او تسلط داری، نه بر كودكی كه در رحم اوست. [10] .

7 - گاهی امام (علیه السلام) با استفاده از اصول روانی مشكل را حل می كرد. روزی زنی از فرزند خود تبری جست و منكر آن شد كه مادر اوست و مدعی بود كه هنوز بكر است، در حالی كه جوان اصرار داشت كه وی مادر اوست. خلیفه دستور داد به جوان، به سبب چنین نسبتی تازیانه بزنند. چون ماجرا به اطلاع امام (علیه السلام) رسید، آن حضرت از زن و بستگان او اختیار گرفت كه وی را



[ صفحه 83]



در عقد هر كس كه خواست در آورد و آنان نیز علی (علیه السلام) را وكیل كردند. امام رو به همان جوان كرد و گفت: من این زن را در عقد تو درآوردم و مهر او 480 درهم است. سپس كیسه ای كه محتوی همان مبلغ بود در برابر زن قرار داد و جوان گفت: دست این زن را بگیر و دیگر نزد من میا مگر این كه آثار عروسی بر سر و صورت تو باشد.

زن با شنیدن این سخن گفت: «الله، الله، هو النار، هو والله ابنی!» یعنی: پناه به خدا پناه به خدا، نتیجه این جریان آتش است، به خدا قسم این پسر من است. سپس علت انكار خود را بازگو كرد. [11] .


[1] آيات 3 و 67 سوره مائده.

[2] وفيات الأعيان، ج 1، ص 60 و ج 2، ص 223.

[3] التنبيه و الاشراف، ص 822.

[4] ثمار القلوب، ص 511.

[5] مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 496، بحار، ج 4، ص 332.

[6] شيخ طوسي، تهذيب، ج 10، ص 50، احكام زنا حديث 188.

[7] صدوق: من لا يحضره الفقيه 3 / 9.

[8] سنن بيهقي، ج 8 ص 236؛ ذخائر العقبي، ص 81؛ الغدير، ج 6، ص 120.

[9] مستدرك حاكم، ج 2، ص 95؛ الغدير، ج 6، ص 102.

[10] ذخائر العقبي، ص 80، الغدير ج 6، ص 110.

[11] كشف الغمة، ج 1، ص 33؛ بحار، ج 40، ص 277.